راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

از شلوغ کاریهای شروع ده ماهگی

اول اینکه خواب راستین جون خیلی کم شده وخونه هر کی که بریم یا تو خونه سروصدایی باشه کنجکاوی مانع خوابیدن میشن وبعد شیطونی با روروک دوست داره به رادیات دست بزنه  براش هیجان انگیزه اینجا هم خالی کردن وپاره کردن روزنامه های سبد ...
27 آذر 1391

مروارید چهارم وپنجم

امروز متوجه شدم راستین عزیزم 2دندان جدید از لثه بالایی در آورده حالا دلیل این همه بی تابی و شیر نخوردن ها رو فهمیدیم الان چند شبه از هر یه ساعت بیدار میشه گریه میکنه فکر میکنم دندان نیش سمت چپ هم در حال در آمدن عزیزم  امید وارم به راحتی در بیاد مدام یا باید بغلش کنیم یا کنارش بیشینیم وگرنه حسابی گریه میکنه الان چند ماهی بود این طوری بی قراری نکرده بود پنجشنبه خونه الهه خاله رفتیم و راستین حسابی بلز وفلوت زد ترنم هم در حال برسی اطراف وکشف مزه ها موقع برگشتن از شدت خستگی خواب عمیق سلام یه ده بیستتایی از بهترین نوار کاست ها که باهاشون خاطره دارم یا صدای ضبط شده مون هست ونگه داشت...
26 آذر 1391

پایان 9ماهگی وششمین دندان

سلام عزیزم مبارک وارد 10ماهگی شدی آره عزیزم دندان 6ام شما در حال در اومدن . تواین ماه کارای خیلی زیادی میکنی دسدسی ونانای نانای و واز همه مهمتر  قِل خوردنت که اگه میخوای خودت و بجایی برسونی قل میخوری وبه راستین قل قلی معروفی حالا معلوم نیست کی چهار دست و پا بری دیگه هم روهم میشناسی البته دندونا باعث شدن حسابی لاغر شی وآب دهنت همچنان جاری کوبیدن پاهاتم ادمه داره واز ایجاد سر وصدا باپا لذت میبری همچنان عاشق موس   ...
25 آذر 1391

دوستان عزیزم سلام

دوستای خوبم من چند روزی بود مریض بودم و حالم زیاد خوب نبود البته الانم هنوز کامل خوب نشدم و سرفه میکنم امید وارم تن همگی سالم باشه از اینکه این چند روز جویای حال من بودین از همگی ممنونم با تشکر راستین سه شنبه یه ساعتی موندم پیش مامان بزرگم مامانم دوباره رفت دکتر پسر خوبی بودم با اینکه خودم هم مریض بودم ولی اصلأ گریه نکردم اینجا آماده شدم بریم این کلاهم زن عمو سیما بافته خوشمزه بافتی زن عمو اینم تابم بابم برام خریده خیلی دوستش دارم عاشق ولو شدن روی اونم چون ارتفاعش بلند بود وخطر اوفتادن من بود اونو پایینتر آوردن از وقتی مامانم کارش وشروع کرده یا من میرم پیش مامانی یا مامانی میاد خونم...
18 آذر 1391

اولین سرما خوردگی

راستین جونم دیروز وشب قبلش حسابی تب کردی اول فکر کردم از دندون در آوردن ولی بعدش کمی سرفه کردی و صدات هم گرفته شد حسابی نگران شدیم خودم استامینوفن دادم تا دیروز بردیمت دکتر وگفت که کمی گلوت قرمز شده وبرات اریترومایسن نوشت دلم نمیخواست چرک خشک کن بخوری ولی چه کنم تا خوردی کلی خوب شدی اصلأ بازی نمیکردی بعد خوردن دارو کلی بازی کردی واشتهاتم کمی بهتر شد از هر 6ساعت باید بخوری ولی دهنت و محکم میبندی و با کلی زحمت میدیم میخوری دکتر خودت دکتر معزی خیلی شلوغ بود وباید 1ساعتی منتظر میموندیم به خاطر همین بردیمت دکتر افتخاری که فوق تخصص کودکان عالی بود ولی موقع معاینه اول نگاه میکردی ولی بعد حسابی گریه کردی امید وارم هیر چه زودتر خوب شی تجربه سخت...
14 آذر 1391

شیطونی

سلام پسرم میخواستم گولت بزنم ولی نشد و شما بلاتر از این حرفهایی مامانی میگه« عقلین شعورون قوربانی»  اینجاهم خودت جوراب میپوشی منم میگم«سرچه لر قوربان بویونا هامه گلجاخ تویونا» و چون هنوز چهار دست وپا نمیری میگم«بالاما قوربان اینکلر بالام نوقت ایمکلر» امید وارم املا های ترکیم درست باشه ...
11 آذر 1391